شهر فرهنگ و ادب نیشابور



در اواخر جنگ جهانی روستایی به تصرف نیروهای آلمانی در می آید . پس از استقرار نیروهای آلمانی فرمانده ی جوان متوجه می شود مردم روستا به علت وجود رودخانه ای خروشان بین روستا و مرکز شهر با سختی های فراوانی روبرو هستند .

پس از مرگ یک زن باردار به خاطر نبود امکانات پزشکی ، وی تصمیم می گیرد تا با امکاناتی که در اختیار دارد پلی جهت عبور و مرور بروی رودخانه بسازد .

در این بین چالش ها و روابط عاطفی بین اشغالگران و مردم روستا بن مایه داستان را تشکیل می دهد . در نهایت کار ساخت پل با حمله ی متفقین ناتمام رها می شود و سرنوشت روایت عجیبی را برای اشغالگران و مردم روستا رقم می زند .

داستان نوعی روایت از این جمله ی معروف ماکس وبر است :

ارتش مجموعه افرادی هستند که با هم جنگ می‌کنند بدون اینکه همدیگر را بشناسند، به خاطر کسانی که نمی‌جنگند، اما همدیگر را می‌شناسند»

 " شما این ایده را پسندیده اید؟ آِیا مایل هستید بدانید در این داستان چه اتفاق های می افتد؟به نظر شما ایده قابلیت تبدیل شدن به داستان را دارد؟ نظرات خود را ارسال نمایید .



ایده یا فکر اولیه 

از گوشه ی خیابان که راه می روید لحظه ای چشمتان به یک لنگه چکمه می افتد که غلت غلتان توی جوی آب می رود. نیم نگاهی به آن می اندازید و به آرامی از کنار آن می گذرید. این موضوع آنقدر بی اهمیت است که لحظه ای بعد این تصویر نیز زیرصدها تصویری ـ که بعد از آن در پی می آیند ـ دفن می‌شود. یکی دو دقیقه بعد هم هیچ اثری از تصویر آن چکمه در ذهنتان نمانده است.

از گوشه‌ی خیابان که راه می روید لحظه ای چشمتان به یک لنگه چکمه می افتد که غلت غلتان توی جوی آب می‌رود. نیم نگاهی به آن می اندازید و به آرامی از کنار آن می‌گذرید اما ناگهان بر می گردید و با دقت به چکمه خیره می‌شوید. گویا مساله‌ی مهمی ذهن شما را به خود مشغول کرده است! چکمه همان طور که لابه لای سایر آت وآشغال‌های توی جوی، غلت ن از شما دور می شود، نگرانی عجیبی در شما ایجاد می کند! دلتان به حال چکمه می سوزد! از خود می پرسید سرنوشت این چکمه چه خواهد شد؟! این چکمه از کجا آمده؟ متعلق به چه کسی بوده؟ پس آن یکی لنگه اش کجاست؟ نکند مال یک بچه بوده که از پایش افتاده؟ الان آن بچه کجاست؟ نکند دنبال چکمه اش می گردد؟ چکمه چگونه از پایش در آمده؟ اگر بچه از خانواده‌ی فقیری باشد و در این هوای سرد به چکمه اش نیاز د اشته باشد چه؟ چگونه ممکن است دوباره به چکمه برسد؟! و ده‌ها پرسش دیگر که ذهن شما را رها نمی کند و چه بسا تا ماه‌ها در گوشه‌ی ذهنتان به دنبال یافتن پاسخی قانع کننده برای این پرسش‌ها باشید. 

ادامه مطلب

نوشتن داستانی که خواننده ها از خواندن آن لذت ببرند برای کسی که در این زمینه تحصیلات و آموزش های لازم را ندیده کاری سخت است .البته این مسئله به آن معنی نیست که هیچ کدام از کسانی که در نویسندگی تجربه ای ندارند و یا از آموزش های لازم برخوردار نیستند باید نویسندگی رو کنار بگذارند .

گاهی ما دوست داریم تنها یک داستان کلی رو برای دیگران روایت کنیم ، یا حتی نظرات خودمون را در خصوص مسایل مختلف در قالب یک داستان کلی برای دیگران بیان کنیم . داستان های که گاهی با کمی چاشنی خیال پردازی ( شما بخوانید بلوف) عنوان خاطره را به خود اختصاص می دهند .

اینجا جایی است برای طرح ایده های داستان و نمایش نامه ی شما !

در بند جزئیات و هرچیزی که مانع روایت شما از حس و حالتون در باره ی حوادث دور و برتون میشه نباشید .

داستان رو به صورت یک طرح کلی ( مثل کاری که نقاش قبل از رنگ آمیزی بوم ) برای ما و دوستان خود در اینجا روایت کنید .

اگر فیلم ساز بودید ( با تمام امکانات) چه داستانی رو تبدیل به فیلم می کردید ؟

ایده هاتون رو با ما به اشتراک بگذارید و در طول مسیر اونها را به یک داستان کامل تبدیل کنید .

نکته : در هر فصل سه ایده برتر جهت تبدیل ایده به داستان  با کمک اساتید مربوطه حمایت  خواهند شد . اولین قرار انتخاب سه داستان اول آذر ماه خواهد بود .

ایده هاتون رو از طریق منوی ارتباط با ما برای ما ارسال کنید .


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

learnlanguages عصردانايي shabahangnur تخصصی ترین وبگاه خبری دنیای سینما و تلویزیون specialstudents pahneyiekavir دفتر مهندسی طراحی و ساخت انواع منابع تغذیه صنعتی گروه جامعه شناسی ابهر پرورش servah1